قلب های طلایی 14
- تاریخ ایجاد در سه شنبه, 11 خرداد 1395 10:30
- بازدید: 3844
به جای مقدمه
روح نوشته هایم را که بیست سال پیش (دهه 1370 شمسی) در این باب، به زبانی ساده نگاشته ام در قالب سلسله نوشتار قلب های طلایی می آورم.
هیچ چیز در این دنیا، ما را به اندازه ی احساس تنهایی و جدایی از دیگران آزار نمی دهد، باید هم اینگونه باشد. روح، بر ما حاکم است و روح ما با یکدیگر در ارتباط و اتصال است و وقتی که با اعمال و افکار خود باعث گسست این اتحاد و یکپارچگی می شویم مسلماً احساس غم و اندوه بر ما چیره خواهد شد.
در اواسط شهریور ماه در تاکسی نشسته بودم که یکی از مسافران از گرما گِله کرد، گفتم گرم است ولی قابل تحمل، چهره ها قدری دقیق شدند ... . سپس گفتم آنچه قابل تحمل نیست نامهربانی است نه گرما، این بار چهره ها عمیق شدند... دستم را از پنجره ماشین بیرون کردم گفتم واقعاً این هوا گرم است؟! نه خیلی هم ملایم است، خوب دقت کنید چقدر اکسیژن صاف و هوای تمیزی در اختیار ماست، این بار چهره ها کاملاً عوض شدند و رنگ آرامش و تعجب به خود گرفتند، گفتم آنچه ما را کلافه کرده گرما نیست بلکه نامهربانی هاست ... .
همه آهی کشیدند و پذیرفتند ... . در حالی که قبلاً همه می خواستند یکی را مقصر کنند و از او شکایت ... و نزدیکتر و بی دفاع تر از هوا چیزی نیافته بودند ... .
همه ی ما در بزرگترین درد خود، مشترکیم و آن، درد انسان بودن است.
آنگاه که خرد و وجدان و احساس کنار هم می نشینند سوزنده ترین آتش را در نهاد آدمی به پا می کنند بگذریم که این آتش در انسان، از انسان است ولی در انسانیت انسان ها توسط انسان های بی انسانیت به پا می شود.